همان قاتل که ویران ساخت اردوگاه قانا را
همان غاصب که خونین کرد «صبرا و شتیلا» را
آن شب که سعدی در گلستان گریه میکرد
آن شب که حافظ هم غزلخوان گریه میکرد
ای شکوه کهکشانها پیشِ چشمانت حقیر
روح خنجر خوردهام را از شب مطلق بگیر
دمی با آه خلوت کن، بگیر ای دل جلا اینجا
بیا سبقت بگیر از خلق، با رنگ خدا اینجا
تو آن عاشقترین مردی که در تاریخ میگویند
تو آن انسانِ نایابی که با فانوس میجویند
هم به در هشدار باید داد هم دیوارها!
صاعقه این بار باشد پاسخ رگبارها
ای نگاهت امتدادِ سورۀ یاسین شده
با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده
در مسجدالنبی چه مؤدب نشستهاند
از خلسۀ صبوح، لبالب نشستهاند
صد بار اگر شویم فدای تو یاحسین
کاری نکردهایم برای تو یاحسین
به همین زودی از این دشت سپیدار بروید
یا لثارات حسین از لب نیزار بروید
گسترده شد در این ولایت خوان هفتم
روزی ایران میرسد از مشهد و قم
اَلسَّلام ای خادم اسلام و قرآن، اَلسَّلام
ای عَلَم در عِلم، ای علامۀ عالیمقام
مهمون از راه اومده شهر شده آماده
بازم امشب تو حرم غلغله و فریاده
سلمان! تو نیستی و ابوذر نمانده است
عمار نیست، مالک اشتر نمانده است
سر در بغل، باید میان جاده باشی
پیش از شهادت هم به خون افتاده باشی
با خودش میبرد این قافله را سر به کجاها
و به دنبال خودش این همه لشکر به کجاها
غریبه! آی جانم را ندیدی؟
مه هفت آسمانم را ندیدی؟
بهسوی علقمه رفتم که تشنهکام بیایم
وَ سر گذاشته بر دامن امام بیایم
روزی که ز دریای لبش دُر میرفت
نهر کلماتش از عطش پُر میرفت
صاحب اسرار «سُبْحانَ الّذي أَسْرى» علیست...
بین آیات الهی، آیت کبری علیست
چون کوفه که چهرهای پر از غم دارد
این سینه، دلی شکسته را کم دارد
سرچشمۀ فیض، روح ربانی تو
دریای فتوت، دل طوفانی تو
ناگهان در یک سحر ایمان خود را یافتم
جان سپردم آنقدر، تا جان خود را یافتم
تا از دل ابر تیره بیرون نشوید
چون ماه چراغ راه گردون نشوید