من به غمهای تو محتاجتر از لبخندم
من به این ناله به این اشک، ارادتمندم
چندین ستاره در حرم آن شب شهید شد
شب آنچنان گریست که چشمش سفید شد
ای بهترین دلیل تبسم ظهور کن
فصل کبود خندۀ ما را مرور کن
آسمان را پهن میکردی به هنگام نماز
تا که باشد کهکشان با خاک پایت همتراز
مینویسند جهان چهرۀ شادابی داشت
هر زمان محضر او قصد شرفیابی داشت
با زخمهای تازه گل انداخت پیکرش
تسلیم شد قضا و قدر در برابرش
مشعلی در دست آمد راه را پیدا کند
قطره میآمد که خود را بخشی از دریا کند
گریه میکنم تو را، با دو چشم داغدار
گریه میکنم تو را، مثل ابرِ بیقرار
مانده ز فهم تو دلم بینصیب
معجزۀ عشق، غرور غریب
ای طالب معرفت! «ولی» را بشناس
آن جان ز عشق مُنجلی را بشناس
سیر من سیر الیالله است تا مقصد تویی
کیستم؟ دست نیازم، لطف بیش از حد تویی
چه ابرها که خسیساند و دشت خشکیدهست
و قرنهاست گلی در زمین نروییدهست
چشم وا کردی و آغوش خدا جای تو شد
کعبه لبخند به لب، محو تماشای تو شد
باید سخن از حقیقت دین گفتن
از حُرمَت قبلۀ نخستین گفتن
كوی امید و كعبۀ احرار، كربلاست
معراج عشق و مطلع انوار، كربلاست
باز هم آدینه شد، ماندهام در انتظار
چشم در راه توام، بیقرارم، بیقرار
هر چند غمی به چشم تو پنهان است
در دست تو سنگ و در دلت ایمان است
لب باز کردی تا بگویی اَوّلینی
آری نخستین پیرو حبلالمتینی
ای سفیر صبح! نور از لامکان آوردهای
بر حصار شب دمی آتشفشان آوردهای
ماه محرم است و دلم باغ پرپر است
در چشم من، دوباره غمی سایهگستر است
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
یکی از همین روزها، ناگهان
تو میآیی از نور، از آسمان
شبی که نور زلال تو در جهان گم شد
سپیده، جامه سیه کرد و ناگهان گُم شد
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
بعد از آن واقعهٔ سرخ، بلا سهم تو شد
پیکر سوختهٔ کربوبلا سهم تو شد