شبی هم این دل ما انتخاب خواهد شد
برای خلوت اُنست خطاب خواهد شد
مه و خورشید تابیدهست در دست
و صد دریا زلالی هست در دست
سحر در حسرت دیدار تو چون ماه خواهد رفت
غروب جمعهای در ازدحام آه خواهد رفت
عطش از خشکی لبهای تو سیراب شده
آب از هُرم ترکهای لبت آب شده
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
کسی مانند تو شبها به قبرستان نمیآید
بدون چتر، تنها، موقع باران نمیآید
این چشمها به راه تو بیدار مانده است
چشمانتظارت از دم افطار مانده است
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
قحطی عشق آمده باران بیاورید
باران برای اهل بیابان بیاورید
عصمت بخشیده نام او دختر را
زینت بخشیده شأن او همسر را
معنای شکوهِ در قیام است حبیب
پا منبری چند امام است حبیب
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
خبری میرسد از راه، خبر نزدیک است
آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است
آنان که مشق اشک مرتب نوشتهاند
با خط عشق این همه مطلب نوشتهاند
ای آنکه نیست غیر خدا خونبهای تو!
خونِ سرشکستهٔ من رونمای تو
باید به قدّ عرش خدا قابلم کنند
شاید به خاک پای شما نازلم کنند
دنیای بیامام به پایان رسیده است
از قلب كعبه قبلۀ ایمان رسیده است