ای شهید بیگناه
ای شهید مشهد چراغ
امشب که نرگسها اسیر دست پاییزند
کوکب به کوکب در عزایت اشک میریزند
شنیدم از لب باد صبا حسین حسین
نوای ما، دم ما، شور ما، حسین حسین
«صبح نزدیک است» پیغامی چنین آورده بود
قاصدی که آسمان را بر زمین آورده بود
شبی هم این دل ما انتخاب خواهد شد
برای خلوت اُنست خطاب خواهد شد
حسود حُسن تو برگ گل است، شبنم هم
اسیر عصمت تو آسیهست، مریم هم
در های و هوی باد و در آرامش باران
ریشه دواندم از گذشته تا همین الان
تیغ است و آتش است و هزاران فدایی است
هر جا که نام اوست هوا کربلایی است
تابید بر زمین
نوری از آسمان
تبت پایین میآید سرفههایت خوب خواهد شد
دوباره شهر من حال و هوایت خوب خواهد شد
از بستر بیماری خود پا شدنی نیست
بی لطف شما، شهر مداوا شدنی نیست
عطش از خشکی لبهای تو سیراب شده
آب از هُرم ترکهای لبت آب شده
ای خالق راز و نیاز عاشقانه
در پیشگاه عشق مخلوقی یگانه
به قرآنی که داری در میان سینهات سوگند
که هرگز از تو و از خاندانت دل نخواهم کند
عمریست گفتهایم به عشق تو یا علی:
«یا مَظهرَ العَجائِبُ یا مرتضی علی»
کسی به باغچه بعد از تو آب خواهد داد؟
به روزهای جهان، آفتاب خواهد داد؟
شبیه کوه پابرجایم و چون رود سیّالم
به سویت میدوم با کودکانی که به دنبالم
رسیدم دوباره به درگاه شاهی
چه شاهی که دارد ز شاهان سپاهی...
دریای سر نهاده به دامان چاه اوست
مردی که با سکوت خودش غرق گفتگوست
این چشمها به راه تو بیدار مانده است
چشمانتظارت از دم افطار مانده است
اعماق آیههای یقین را شکافته
نور است و آسمان برین را شکافته
قحطی عشق آمده باران بیاورید
باران برای اهل بیابان بیاورید
میرود از آن سَرِ دنیا خبر میآورد
شعر در وصف تو باشد بال در میآورد
در شهر مرا غیر شما کار و کسی نیست
فریاد اگر هم بکشم دادرسی نیست
رد میکنی شاید پس از زنگ دبستان
طفل کلاس اولی را از خیابان