تو ای تجلّی عصمت! ظهور خواهی کرد
به جام لاله، شراب طهور خواهی کرد
مدینه ماه تو آمادۀ سفر شده است
نشان کوچ، در آیینه جلوهگر شده است
سحر که چلچلهها بال شوق وا کردند
سفر به دشت دلانگیز لالهها کردند
مدینه باز هوای خوشِ بهاری داشت
هوای تازۀ فصل بنفشهکاری داشت
بخوان به نام شکفتن، بخوان به نام بهار
که باغ پر شود از جلوۀ تمام بهار
به لحظه لحظۀ دوری، به هجر یار قسم
به دیر پایی شبهای انتظار قسم
حدیث خاتم و انگشتری بخوان با من
روایت زحل و مشتری بخوان با من
ستمگران همه از خشم، شعلهور بودند
به خون چلچله از تیغ تشنهتر بودند
مدینه! بی تو شب من سحر نمیگردد
شب فراق، از این تیرهتر نمیگردد
دلا بکوش که با عشق آشنات کنند
چو عاشقان به غم دوست مبتلات کنند
سلام! آمدهام تا به من، امان بدهید
دلی به روشنی رنگ آسمان بدهید
کدام جمعه، دعا مستجاب خواهد شد؟
مسیح عاطفه پا در رکاب خواهد شد
بیا که باغ پر از عطر دلربایی توست
نسیم، چشم به راه گرهگشایی توست
اگر به شکوه، لب خویش وا کند زهرا
مدینه را به خدا کربلا کند زهرا
کسی که بی تو سَرِ صحبتِ جهانش نیست
تحمّل غم هجر تو، در توانش نیست
مدینه با تو به ماهی دگر، نیاز نداشت
به روشنایی صبح و سحر نیاز نداشت
بر او سلام که شایستۀ سلام است او
که از سلالۀ ابن الرضا، به نام است او
«سه روز» بود، که در مکّه بیقراری بود
نگاه کعبه، پر از چشم انتظاری بود
گذشته چند صباحی ز روز عاشورا
همان حماسه، که جاوید خواندهاند او را
بهار آمد و بر روی گل تبسم كرد
شكوه وا شدن غنچه را تجسم كرد
دلا بكوش كه آیینۀ خدات كنند
به خود بیایی و از دیگران جدات كنند
بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد
دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد
علی که بی گل رویش، جهان قوام نداشت
بدون پرتو او، روشنی دوام نداشت