به رغم زخم زبانها به غم، عنان ندهم
ز کف، قرار خود از طعن طاعنان ندهم
شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
نبود غیر حرامی، به هرطرف نگریست
ولی خروش برآورد: «یاری آیا نیست؟»
خورشید بر مسیر سفر بست راه را
در دست خود گرفت سپس دست ماه را
بنشین شبی به خلوت خود در حضور خویش
روشن کن آسمان و زمین را به نور خویش
سوی پیریام بردند لحظهها به آرامی
لحظههای خوشحالی، لحظههای ناکامی
کمک کنید به نوباوگان جنگزده
به آهوان هراسیدۀ پلنگزده
مهر شكست تا ابد حک شده بر جبينتان
كوچ كنيد غاصبان! جانب سرزمينتان
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
ماه، ماه روزه است
روز، روز ضربت است
یک عمر زنده باش ولیکن شهید باش
هر دم پی حماسه و عزمی جدید باش
ای نامۀ سر به مهر مکتوم
ای مادر صبر، ام کلثوم!
آنقدر حاضری که کسی از تو دور نیست
هرچند دیده، قابل درک حضور نیست
امشب شهادتنامۀ عشاق امضا میشود
فردا ز خون عاشقان، این دشت دریا میشود
حال ما در غم عظمای تو دیدن دارد
در غمِ تشنگیات اشک چکیدن دارد
من زائر نگاه توام از دیار دور
آن ذرهام که آمده تا پیشگاه نور
خيز، اى بندۀ محروم و گنهکار بيا
يک شب اى خفتۀ غفلتزده، بيدار بيا
یک روز که پیغمبر، از گرمیِ تابستان
همراه علی میرفت، در سایۀ نخلستان
در قبلهگه راز فرود آمد ماه
یا زادگه علی بود بیتالله
دلی به دست خود آوردهام از آن تو باشد
سپردهام به تو سر تا بر آستان تو باشد
پیش چشمم تو را سر بریدند
دستهایم ولی بیرمق بود
چون که در قبلهگه راز، شب تار آیی
شمع خلوتگه محراب به پندار آیی
ما را دلیست چون تن لرزان بیدها
ای سرو قد! بیا و بیاور نویدها
آيينهای و برايت آه آوردم
در محضر تو دلی سياه آوردم
رمضان آمد و دارم خبری بهتر از این
مژدهای دیگر و لطف دگری بهتر از این