شبی هم این دل ما انتخاب خواهد شد
برای خلوت اُنست خطاب خواهد شد
عطش از خشکی لبهای تو سیراب شده
آب از هُرم ترکهای لبت آب شده
امشب شهادتنامۀ عشاق امضا میشود
فردا ز خون عاشقان، این دشت دریا میشود
توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
خيز، اى بندۀ محروم و گنهکار بيا
يک شب اى خفتۀ غفلتزده، بيدار بيا
این چشمها به راه تو بیدار مانده است
چشمانتظارت از دم افطار مانده است
در قبلهگه راز فرود آمد ماه
یا زادگه علی بود بیتالله
قحطی عشق آمده باران بیاورید
باران برای اهل بیابان بیاورید
الا ای چشمۀ نور خدا در خاکِ ظلمانی
زمین با نور اخلاق تو میگردد چراغانی
در کالبد مرده دمد جان چو مسیحا
آن لب که زمینبوسی درگاه رضا کرد
چون که در قبلهگه راز، شب تار آیی
شمع خلوتگه محراب به پندار آیی
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
رمضان آمد و دارم خبری بهتر از این
مژدهای دیگر و لطف دگری بهتر از این
چون فاطمه مظهر خدای یکتاست
انوار خدا ز روی زهرا پیداست
خبری میرسد از راه، خبر نزدیک است
آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است
بیتو یافاطمه با محنت دنیا چه کنم؟
وای، با اینهمه غم، بیکس و تنها چه کنم...
آنان که مشق اشک مرتب نوشتهاند
با خط عشق این همه مطلب نوشتهاند
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
دردا که سوخت آتش دل، جسم و جان من
برخاست دود غم، دگر از دودمان من
ای آنکه نیست غیر خدا خونبهای تو!
خونِ سرشکستهٔ من رونمای تو
سر به دریای غمها فرو میکنم
گوهر خویش را جستجو میکنم
حسین، کشتهٔ دیروز و رهبر روز است
قیام اوست که پیوسته نهضتآموز است
بر لب آبم و از داغ لبت میمیرم
هر دم از غصهٔ جانسوز تو آتش گیرم