من كیستم؟ کبوتر بیآشیانهات
محتاج دستهای تو و آب و دانهات
لالۀ سرخی و از خون خودت، تر شدهای
بیسبب نیست که اینگونه معطر شدهای
پروانه شد تا شعلهور سازد پرش را
پیچید در شوق شهادت باورش را
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
آسمان از ابر چشمان تو باران را نوشت
آدم آمد صفحهصفحه نام انسان را نوشت
وقتی نمازها همه حول نگاه توست
شاید که کعبه هم نگران سپاه توست
شبی در آبیِ باران رها کردم صدایم را
غریبانه شکستم بغضهای آشنایم را
تا در حریم امن ولا پا گذاشتهست
پا جای پای حضرت زهرا گذاشتهست
از اشک هوای چشمها تر شده است
ابر آمده است و سایهگستر شده است
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
این جوان کیست كه گل صورت از او دزدیدهست؟
سیزده بار زمین دور قدش گردیدهست
چشمت به پرندهها بهاری بخشید
شورِ دل تازهای، قراری بخشید