کجاست جای تو در جملۀ زمان که هنوز...
که پیشازاین؟ که هماکنون؟ که بعدازآن؟ که هنوز؟
گردۀ مستضعفین شد نردبان عدهای
تنگناهای زمین شد آسمان عدهای
دوباره روزهای سال شمسی رو به پایان است
ولی خورشید من در پشت ابر تیره پنهان است
سلام بر تو کتاب ای که آفتاب تویی
گرانترین و گرامیترین کتاب تویی
در این سحر که سحرهای دیگری دارد
دل من از تو خبرهای دیگری دارد
دلم دلم دلم دلم دلم فرو ریخت
قدحقدح شکسته شد، سبوسبو ریخت
به تپش آمده با یاد تو از نو کلماتم
باز نام تو شده باعث تجدید حیاتم