گمان مبر که پریشان، گمان مبر که کمیم
برای کشتنتان همصدا و همقسمیم
ای شهید بیگناه
ای شهید مشهد چراغ
شنیدم از لب باد صبا حسین حسین
نوای ما، دم ما، شور ما، حسین حسین
ای بال و پر و پهنه و پرواز حسین
ای خون خدا خون سرافراز حسین
بهارا! حال زارم را بگویم؟
دل بی برگ و بارم را بگویم؟
حسود حُسن تو برگ گل است، شبنم هم
اسیر عصمت تو آسیهست، مریم هم
علیاکبر همین که چهرۀ خود را نمایان کرد
خدا خورشید را در هفت پشت ابر پنهان کرد
ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
کو خیمۀ تو؟ پلاک تو؟ کو تَنِ تو؟
کو سیمای خدایی و روشنِ تو؟
عمریست گفتهایم به عشق تو یا علی:
«یا مَظهرَ العَجائِبُ یا مرتضی علی»
عید آمد و ما حواسمان تازه نشد
از اصل نشد اساسمان تازه نشد
ماه محرم آمده باید دگر شوم
باید به خود بیایم و زیر و زبر شوم
شوکران درد نوشیدم، دوا آموختم
غوطه در افتادگی خوردم، شنا آموختم
اسفندِ امسالین چرا پَر، وا نکردی؟
پرواز در این ماهِ بیپروا نکردی
حاجیان را گفت: آنجا کعبه عریان میشود
در طواف کعبه آنجا جسمتان جان میشود
گوش بسپار که از مرگ خبر میآید
خبر از مرگ چنین تازه و تر میآید
با هیچکس در زندگی جز درد همپا نیستم
بیدرد تنها میشوم، با درد تنها نیستم
تنت از تاول جانسوز شهادت پر بود
سینهات از عطش سرخ زیارت پر بود
اگر نوبهارم، اگر زمهریرم
اگر آبشارم، اگر آبگیرم
رسیدم دوباره به درگاه شاهی
چه شاهی که دارد ز شاهان سپاهی...
غصه آوردهام، غم آوردم
باز شرمندهام کم آوردم
ناگاه دیدم آن شب، در خواب کربلا را
نیهای خشکنای صحرای نینوا را
و خانهها، همه، هر جا، خراب خواهد شد
در آسمان و زمین، انقلاب خواهد شد