سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتۀ ربَّ جلیل
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
هرکه با پاکدلان، صبح و مسایی دارد
دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد
یا شب افغان شبی یا سحر آه سحری
میکند زین دو یکی در دل جانان، اثری
باز هم اربعین رسیده بیا
باز هم از تو بیخبر ماندم
پیرمردی، مفلس و برگشتهبخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
ای که عمریست راه پیمایی
به سوی دیده هم ز دل راهیست
هرچند در شهر خودت تنهایی ای قدس
اما امید مردم دنیایی ای قدس