امشب که نرگسها اسیر دست پاییزند
کوکب به کوکب در عزایت اشک میریزند
پیوسته نماز در قیام است حسین
هفتاد و دو حج ناتمام است حسین
به خودنماییِ برگی، مگو بهار میآید
بهار ماست سواری که از غبار میآید
همیشه مرد سفر مرد جاده بود پدر
رفیق و همدم مردم، پیاده بود پدر
پس رهسپار جادۀ بیتالحرام شد
شصتوسه سال فرصت دنیا تمام شد
تیغ است و آتش است و هزاران فدایی است
هر جا که نام اوست هوا کربلایی است
تا نشکفد بر پای ما زنجیرهای تازهای
رویید بر دستان ما شمشیرهای تازهای
میخواستم بیای با گلای انار
برات کوچهها رو چراغون کنم
تابید بر زمین
نوری از آسمان
خبر دهید به کفتارهای این وادی
گلوله خورده پلنگِ غیور آبادی
کشتند تو را، آه، در آغوش دماوند
سخت است در آغوش پدر، کشتن فرزند
نوحهسُرای حریم قدس تو هستی
مویهکناناند انبیا و ملائک
شب کویر، شبی ساکت است و رازآلود
شب ستاره شدن زیر آسمان کبود
تبت پایین میآید سرفههایت خوب خواهد شد
دوباره شهر من حال و هوایت خوب خواهد شد
باغ سپیدپوش که بسیاری و کمی
بر برگبرگ خاطر من لطف شبنمی
چه بود ذکر عارفان؟ علی علی علی علی
چه بود روشنای جان؟ علی علی علی علی
از بستر بیماری خود پا شدنی نیست
بی لطف شما، شهر مداوا شدنی نیست
آتش داغی به جان مؤمنین افتاده است
گوییا از اسب، کوهی بر زمین افتاده است
پیچیده در این دشت، عجب بویِ عجیبی
بوی خوشی از نافۀ آهوی نجیبی
سرت اگر چه در آن روز رفت بر سرِ نی
نخورد دشمنت اما جُوِی ز گندم ری
ای خالق راز و نیاز عاشقانه
در پیشگاه عشق مخلوقی یگانه
شب تا به سحر نماز میخواند علی
با دیدۀ تر، نماز میخواند علی
بهار پنجرۀ رؤیت خداوند است
بهار فصل صمیمیت خداوند است
به قرآنی که داری در میان سینهات سوگند
که هرگز از تو و از خاندانت دل نخواهم کند