کبود غیبت تو آسمان بارانیست
و کار دیدۀ ما در غمت گلافشانیست
ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
چون غنچۀ گل، به خویش پیچید، علی
دامن ز سرای خاک، برچید علی
بادها عطر خوش سیب تنش را بردند
سوختند و خبر سوختنش را بردند
چشمهایت روضه خوانی میکند
اشکها را ساربانی میکند
گفتی که سرنوشت همین از قدیم بود
گفتی مرا نصیب بلای عظیم بود
به همان کس که محرم زهراست
دل من غرق ماتم زهراست
این چشمها برای كه تبخیر میشود؟
این حلقهها برای چه زنجیر میشود؟
اسیر هجرت نورم که ذرّه همدم اوست
گل غریب نوازم که گریه شبنم اوست
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
هر کس به سایۀ تو دو رکعت نماز کرد
با یک قنوت هر چه گره داشت، باز کرد
از کوی تو ای قبلۀ عالم! نرویم
با دست تهی و دل پُر غم نرویم
آنکه در خطّۀ خون، جان به ره جانان داد
لبِ لعلش به جهانِ بشریّت جان داد
این جشنها برای من آقا نمیشود
شب با چراغ عاریه فردا نمیشود!
آزرده طعم دورى، از یار را چشیده
روى سحر قدم زد با کسوت سپیده
محبوبۀ ذات پاک سرمد زهراست
جان دو جهان و جان احمد زهراست
زینب فرشته بود و پرخویش وا نکرد
این کار را برای رضای خدا نکرد
ماهی که یک ستاره به هفت آسمان نداشت
جز هالهای کبود از او کس نشان نداشت
با ذكر یا كریم همه یاكریمها
خواندند با تو یا علی و یا عظیمها
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
جايی برای كوثر و زمزم درست كن
اسما برای فاطمه مرهم درست كن
برگشتم از رسالت انجام دادهام
زخمیترین پیمبر غمگین جادهام