گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
لب خشک و داغی که در سینه دارم
سبب شد که گودال یادم بیاید
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس