میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
دستی كه طرح چشم تو را مست میكشید
صد آسمان ستاره از آن دست میكشید
عمریست انتظار تو ای ماه میکشم
در انتظار مهر رخت آه میکشم
صبحی دگر میآید ای شب زندهداران
از قلههای پر غبار روزگاران
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
ما را دلیست چون تن لرزان بیدها
ای سرو قد! بیا و بیاور نویدها
یکی از همین روزها، ناگهان
تو میآیی از نور، از آسمان
عالمى سوخته از آتش آهِ من و توست
این در سوخته تا حشر گواهِ من و توست
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی