همنوا بود با چکاچک من
غرّش آسمان و هوهوی باد
گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
خاکریز شیعه و سنی در این میدان یکیست
خیمهگاه تفرقه با خانهٔ شیطان یکیست
حقیقت مثل خورشید است در یک صبح بارانی
نمیماند به پشت ابرهای تیره زندانی
جاده در پیش بود و بیوقفه
سوی تقدیر خویش میرفتیم
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند
سلام! ای سلام خدا بر سلامت!
درود! ای کلام الهی، کلامت!
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
سلمان کیستید؟ مسلمان کیستید؟
با این نگاه، شیعهٔ چشمان کیستید؟
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس