مرا از حلقۀ غمها رها کن
مرا از بند ماتمها رها کن
ایرانم! ای از خونِ یاران، لالهزاران!
ای لالهزارِ بی خزان از خونِ یاران!
آیا چه دیدی آن شب، در قتلگاه یاران؟
چشم درشت خونین، ای ماه سوگواران!...
همیشه خاک پای همسفرهاست
سرش بر شانۀ خونینجگرهاست
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
ای تا به قیامت علم فتح تو قائم
سلطان دو عالم، علی موسی کاظم
سلامٌ علی آل طاها و یاسین
سلامٌ علی آل خَیرِ النَّبِیِّین
در کالبد مرده دمد جان چو مسیحا
آن لب که زمینبوسی درگاه رضا کرد
مرا بنویس باران، تا ببارم
یکی از داغداران... تا ببارم
قرآن که کلام وحده الا هوست
آرامش جان، شفای دلها، در اوست
نه پاره پاره پاره پیکرت را
نه حتّی مشتی از خاکسترت را