از خودم میپرسم آیا میشود او را ببینم؟
آن غریب آشنا را میشود آیا ببینم؟
همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
تکبیر میگفتند سرتاسر، ذَرّات عالم همزبان با تو
گویا زمین را بال و پر دادی، نزدیکتر شد آسمان با تو
گردۀ مستضعفین شد نردبان عدهای
تنگناهای زمین شد آسمان عدهای
گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
به تپش آمده با یاد تو از نو کلماتم
باز نام تو شده باعث تجدید حیاتم
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر