این چشمها برای كه تبخیر میشود؟
این حلقهها برای چه زنجیر میشود؟
اسیر هجرت نورم که ذرّه همدم اوست
گل غریب نوازم که گریه شبنم اوست
حال ما در غم عظمای تو دیدن دارد
در غمِ تشنگیات اشک چکیدن دارد
قافله قافله از دشت بلا میگذرد
عشق، ماتمزده از شهر شما میگذرد
برگشتم از رسالت انجام دادهام
زخمیترین پیمبر غمگین جادهام
تو صبحِ روشنی که به خورشید رو کنی
حاشا که شام را خبر از تارِ مو کنی
امشب ز فرط زمزمه غوغاست در تنور
حال و هوای نافله پیداست در تنور
دقیقههای پر از التهاب دفتر بود
و شاعری که در اندوه خود شناور بود
به خون غلتید جانی تشنه تا جانان ما باشد
که داغش تا قیامت آتشی در جان ما باشد
حضرتِ عباسی آمد شعر، دستانش طلاست
چشم شیطان کور! حالم امشب از آن حالهاست!
کاروان، کاروان شورآور
کاروان، اشتیاق، سرتاسر