از شبنم اشک گونههامان تر بود
تشییع جنازۀ گلی پرپر بود
اراده کن که جهانی به شوق راه بیفتد
به سینۀ همه، آن شور دلبخواه بیفتد
عمری به اسارت تو بودم ای مرگ
لرزان ز اشارت تو بودم ای مرگ
تو مثل کوی بنبستی، دل من!
تهیدستی، تهیدستی، دل من!
شگفتا راه عشق است این، که مرد جاده میخواهد
حریفی پاکباز و امتحان پسداده میخواهد
از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیأتی
بیتو چه کند مولا؟ یا فاطمة الزهرا
افتاده علی از پا، یا فاطمة الزهرا
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
در شهر نمانده اهل دردی جز تو
در جادۀ عشق، رهنوردی جز تو
سرسبزی ما از چمن عاشوراست
در نای شهیدان، سخن عاشوراست
او غربت آفتاب را حس میکرد
در حادثه، التهاب را حس میکرد
بگو چه بود اگر خواب یا خیال نبود؟!
که روح سرکش من در زمان حال نبود
دستهگلها دستهدسته میروند از یادها
گریه كن، ای آسمان! در مرگ توفانزادها
آشفته كن ای غم، دل طوفانی ما را
انكار كن ای كفر، مسلمانی ما را
شب است و سکوت است و ماه است و من
فغان و غم و اشک و آه است و من
یک لحظه شدیم خیره تا در چشمت
دیدیم تمام درد را در چشمت
گل اشکم شبی وا میشد ای کاش
همه دردم مداوا میشد ای کاش
سالی گذشت و باغ دلم برگ و بر نداشت
من ماندم و شبی که هوای سحر نداشت
قد قامت تو کلام عاشورا بود
آمیخته با قیام عاشورا بود
هرگز نگذاشت تا ابد شب باشد
او ماند که در کنار زینب باشد
چون لاله به ساحت چمن میسوزم
با یاد تو پاره پاره تن میسوزم
بر عهد بزرگ خود وفا کرد عمو
نامرد تمام کوفیان، مرد عمو
من آب فرات را مکدّر دیدم
او را خجل از ساقی کوثر دیدم
گاهی به حضور مهر، ای ماه برو
تا جاذبهٔ سِیْر الیالله برو
سوز جگر از دل به زبان آمده بود
بابا سوی میدان، نگران آمده بود