همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
ای خاک ره تو خطّۀ خاک
پاکی ز تو دیده عالم پاک
چشمۀ خور در فلک چارمین
سوخت ز داغ دل امّالبنین
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر
گر سوى ملک عدم باز بیابى راهى
شاید از سرّ وجودت بدهند آگاهى
همّت ای جان که دل از بند هوا بگشاییم
بال و پر سوی سعادت چو هما بگشاییم
دختر فکر بکر من، غنچۀ لب چو وا کند
از نمکین کلامِ خود حقِ نمک ادا کند