کربلا
شهر قصههای دور نیست
با اینکه دم از خطبه و تفسیر زدی
در لشکر ابن سعد شمشیر زدی
بر حسین بن علی یا با حسین بن علی؟
با یزید بن یهودی یا حسین بن علی؟
نبود غیر حرامی، به هرطرف نگریست
ولی خروش برآورد: «یاری آیا نیست؟»
خوشا که خط عبور تو را ادامه دهیم
شعاع چشم تو را تا خدا ادامه دهیم
دیشب میان پنجرهها صحبت تو بود
حرف از دل غریب من و غیبت تو بود
گواه سیرۀ عشق است داغداری ما
به باغبانی درد است لالهکاری ما
خیمهها محاصرهست تیغهاست بر گلو
دشنههاست پشتِ سر، نیزههاست پیشِ رو
هر غنچه به باغ سوگوار تو شدهست
هر لاله به دشت داغدار تو شدهست
مثل شیرینی روحانی یک رؤیا بود
سالهایی که در آن روح خدا با ما بود
در سرم پیچیده باری، های و هوی کربلا
میروم وادی به وادی رو به سوی کربلا
اگر چه خانه پر از عکس و نام و نامۀ توست
غریب شهری و زخمت شناسنامۀ توست
بیسایه مرا آن نور، با خویش کجا میبرد
بیپرسش و بیپاسخ، میرفت و مرا میبرد
که مینَهد مرهم، داغ سوگواران را؟
که جمع میکند این خاطر پریشان را؟
چون حلقه دوست، روح تو را در میان گرفت
شأنت زمین نبود، تو را آسمان گرفت
همیشه خاک پای همسفرهاست
سرش بر شانۀ خونینجگرهاست
ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
خدایا، تمام مرا میبرند
کجا میبرندم، کجا میبرند؟
تقویم در تقویم
این فصلها سرشار باران تو خواهد شد
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است
دلی که الفت دیرینه با بلا دارد
همیشه دست در آغوشِ اِبتلا دارد
معشوق علیاکبری میطلبد
گاهی بدن و گاه سری میطلبد
خاموشی تو رنگ فراموش شدن نیست
در ولولۀ نام تو خاموش شدن نیست