تابید بر زمین
نوری از آسمان
این عطر دلانگیز که از راه رسیده
بخشیده طراوات به دل و نور به دیده
دل در حرم تو خویش را گم کردهست
یعنی عوض گریه تبسم کردهست
یک روز که پیغمبر، از گرمیِ تابستان
همراه علی میرفت، در سایۀ نخلستان
چه شد مگر که زمین و زمان در آتش سوخت
که باغ خاطرهها ناگهان در آتش سوخت
درختان در آتش، خیابان در آتش
خبر ترسناک است: میدان در آتش
طلوع ناگهانها، زیر آوار
غروب قهرمانها، زیر آوار