رباب است و آشفته حالی
علی مانده و کام عطشان
عمو مانده و مشک خالی
بمیرم بمیرم
نه شیری، نه اشکی، نه آبی مانده
عطش سینۀ لاله را سوزانده
طفلی بیتاب مادر در اضطراب
آه از اصغر آه از دل رباب
«واویلتا آه و واویلتا»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رباب است و قلبی پریشان
گلوی علی غرق خون و
پدر مانده و طفل بیجان
بمیرم بمیرم
سهشعبه چه بر روز طفلش آورد
که او را به زیر عبا پنهان کرد
آن سو چشمی بر راه کودکی
این سو پرپر شد حلق کوچکی
«واویلتا آه و واویلتا»