شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

أَنَا ابْنُ مِنَا

به شام آمده، به شام بلا
به جنگ نفاق، به جنگ ریا

ببین که کاخ ستم را به اضطراب انداخت
خطابه خواند و ز روی عدو نقاب انداخت

می‌لرزد دشمن از بانگ تکبیر او
وقتی شد خطبه‌اش، هم‌چون شمشیر او

«یا زین العابدین»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شده خطبه‌خوان، چنان مصطفی:
«أَنَا ابْنُ مِنَا، أَنَا ابْنُ الصَّفَا»

«أَنَا ابْنُ مَنْ حَمَلَ الرُّكْنَ بِالرِّدَا...» یا قوم
«أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنْ طَافَ وَ سَعَى...» یا قوم

جدّ من مرتضاست، يَعسُوب المُسلِمِين
أَصبَر الصَّابِرِين، أَفضَل القَائِمِينَ

«یا زین العابدین»