با اولین قدم، غوغا شد در حرم
میرود ای خدا، روحم از پیکرم
میفرستم سوی میدان جان خود را ای خدا
شوقت اسماعیل من را میکشاند تا منا
«گهی دلم در پیش تو گه پیش اوست
خدای من در یک دل نگنجد دو دوست»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از خیمه میرود، سرو رشید من
قامت کشیده او، قامت خمیده من
میدهم این لاله را که حاصل عمر من است
هدیهام را میپذیری من که چشمم روشن است
هر آنچه که تو میخواهی آن میشود
علی من در راهت قربان میشود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شبه پیغمبر است، همنام حیدر است
در بین لشکرم عباسی دیگر است
دشمنان انگشتِ حیرت بر دهان از عزم او
قلب میدان در تلاطم از شکوه رزم او
حماسۀ شمشیرش مانند علی
زده به قلبِ لشکر فرزند علی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لالهام تشنه بود، خیمه آبی نداشت
داغ لبهای او، داغی بر دل گذاشت
من بمیرم عاقبت از دست من آبی نخورد
تشنه بود و تشنه رفت و تشنه آخر جان سپرد
دل صبورش یک لحظه غمگین نشد
که میشود سیراب از دست جد خود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پرپر شد لالهام، بارالها! ببین
عطرش میآید از هرجای این زمین
در کنار جسم او شد بیرمق زانوی من
گفتم ای تازه جوانم قوت بازوی من:
«دوباره برخیز آبرویم را بخر
تو عمه را از بین نامحرم ببر»