شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

بریز آب روان

نمانده، آهی میان سینه‌ام
از امشب، سرگشتۀ مدینه‌ام
بشویم، خاک از رخ آیینه‌ام

دست مرا در کوچه بستند، یارب
آیینۀ مرا شکستند، یارب

آه، از غصۀ او اَلاَمان
آه، دور از نگاه کودکان
آه، اَسماء بریز آب روان
ــــــــــــــــــــــــــــ
بشویم، با اشک چَشمم روی او
نگاهم، افتاده به بازوی او
بمیرم، صد مرتبه پهلوی او

رفت از کف من راه چاره، ای وای
به هق‌هق افتادم دوباره، ای وای

آه، از زانویم رفته توان
آه، باغ و بهارم شد خزان
آه، اَسماء بریز آب روان
ــــــــــــــــــــــــــــ
مدینه، آتش گرفت از آه من
چه غم‌ها، می‌بارد از نگاه من
کبود است، گوشۀ چشم ماه من

چَشمی که می‌بُرد از دلم غم، ای وای
بسته شده در پیش چَشمم، ای وای

آه، یاسم شده چون ارغوان
آه، سَروَم شده قامت‌کمان
آه، اَسماء بریز آب روان