شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

بین الحرمین

مدینه
یه طرف حرم رسول‌الله خیلی زیبا
یه طرف قبرای غریب گل‌های زهرا
میون بین الحرمینش بودی تا حالا؟

اگرچه
جدا کردن این دو نورو از هم‌دیگه آخر
قرار بود قبر غریبونۀ سبط اکبر
باشه کنار تربت اطهر پیمبر

دوباره آخر صفر
رفته دلم مدینه بی‌اختیار
دوباره آخر صفر
برده داغ پیمبر از دل قرار
دوباره آخر صفر
یا حسن می‌گم می‌شم ابر بهار
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خدایا
خدانشناسا با قلب پیغمبر چه کردن
با قلب پُرِ زخمش ببین که آخر چه کردن
توی کوچه‌ها با سنگ و خاکستر چه کردن

ولی باز
خدا رو شکر پیغمبرمون نبود ببینه
چیزی که دیده با چشماش غریب مدینه
 تو همین کوچه‌ها دید گوشواره رو زمینه

حرف دوتاشون فاطمه‌ست
چه پیغمبر ما چه امام حسن
حرف دوتاشون فاطمه‌ست
حدیث ثقلینه گواه من
حرف دوتاشون فاطمه‌ست
یکی سفارش کرد یکی گفت نزن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
غریبی
یعنی خاتم النبیین باشی با دل خون
بخوای وصیت کنی بگن که میگه هذیون
بری از دنیا اما با یه دل پریشون

غریبی
یعنی تابوتت بشه آماج تیر کینه
یعنی بدنت بعد از کفن به خون بشینه
بپیچه خبر غربتت توی مدینه

یه قبر بی‌شمع و چراغ
چشما رو دریا کرده، دل‌ها رو خون
یه قبر بی صحن و رواق
تا به کی باید بمونه بی‌نشون
رو قلب شیعه‌ست این یه داغ
تا روزی که بیاد منتقمشون