شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

خودت رو بذار جای من

می‌بینی به هم ریخته دنیای من!
چه‌جوری می‌شه بی‌تو فردای من؟
یه لحظه خودت رو بذار جای من

برای دلم، آخه صبح نمی‌شه شب بی‌حسین
چقدر سخت می‌شه، اسیری واسه زینب بی‌حسین

تویی که می‌خوای عزم رفتن کنی
می‌شه قبل رفتن عزیز دلم
یه فکری به حال دل من کنی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نمونده نه اکبر نه سقای من
تو هم که داری می‌ری آقای من
یه لحظه خودت رو بذار جای من

چه سخته برام، ببینم آخه روز تنهایی‌تو
چه سخته برام، نمی‌بینن این مردم آقایی‌تو

حالا که داری می‌ری تنها نرو
آخه زینبت رو که داری هنوز
بیا بی من امروز از اینجا نرو
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
می‌باره بدون تو چشمای من
نمونده رمق دیگه تو پای من
یه لحظه خودت رو بذار جای من

بیا روی تل، بیا قتلگاهو از اینجا ببین
بیا جای من، خودت رو روی خاک صحرا ببین

شب بی‌کسی‌های من نیستی
ببینی که من بی‌تو چی می‌کشم
چه خوبه که تو جای من نیستی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سکینه می‌گه وای من وای من
رقیه می‌گه پس کو بابای من
یه لحظه خودت رو بذار جای من

بیا تا حرم، ببین که چه آتیشی برپا شده
بیا خیمه‌گاه، ببین زینبت خیلی تنها شده

تویی که نصیبت شهادت شده
کجایی ببینی که با رفتنت
حالا قسمت من اسارت شده