شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

دستامو بگیر

معنا نداره واسه من دنیای بی‌تو
خیلی می‌ترسم آقا از فردای بی‌تو

کسی که تو آقاشی، چی کم داره تو دنیا؟
کسی که بی‌تو باشه، چی داره اصلاً آقا؟

از تو نمی‌شم، یک لحظه جدا
«دستامو بگیر، ای دست خدا»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با شعله‌های غم تو، گرمه وجودم
لطفت اگه راه نمی‌داد، اینجا نبودم

حرارتی دارم از غم تو در دل آقا
که شعله‌ور میشه با آهِ توی روضه‌ها

سرمایۀ من، این قلب منه
که داره برات، سینه می‌زنه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
می‌ترسم از لحظه‌ای که از تو جدا شم
ای وای اگه روزی بیاد، اینجا نباشم

مقیم این خونه‌م کن که زیر سقفت باشم
یه کاری کن آقاجون، همیشه وقفت باشم

تو قافله‌تون، ما رو بپذیر
ای خون خدا، ای نعم‌الامیر‌