داره میرسه کاروونی
کاروونی همه آسمونی
داره عطر عشق و محبت
داره عطر خوش مهربونی
یه مادر لالایی میخونه، واسه طفلش
برا یه سهساله شده وقت شیرینزبونی
دارن به همراه، سردار و لشکر
دارن علمدار و سپاه
دارن عمویی مرد و دلاور
دارن پناه و تکیهگاه
الحمدلله
«شده کاروان، کربلایی»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رسیدن به دشت عجیبی
دشتی لبریز بوی غریبی
تو این دشت پرغصه داره
هر دل از حزن و ماتم نصیبی
خدا میدونه که چی دیده، زینب اینجا
همهش زیر لب داره میخونه أمَّن یُجیبی
شاید میبینه، ده روز دیگه
مونده غریب و بیپناه
شاید میبینه که یاس و لالهش
پرپر میشن تو قتلگاه
أعُوذُ بِالله
«امان از فراق و جدایی»