شب غربت از راه رسیده
اشک نمنم رو خاکا چکیده
ببین از غمت ای برادر
جون زینب به لبهاش رسیده
میبینم غریبی و تنها، عصر فردا
میبینم یه لشکر به روی تو خنجر کشیده
من بیقرارم، طاقت ندارم
فردا بمونی بیسپاه
آخه چهجوری، باید ببینم
میری به سمت قتلگاه
طاقت ندارم
«عزیز دلم ای حسینم»