زینبیه

هوای ابریِ دلم، وا نمی‌شه بدون اشک
دلم با اشک روضه‌ها، آروم می‌گیره
چشمامو رو هم می‌ذارم، یادم میاد غربت شام
تو قفس غصه هنوز دلم اسیره

همسفر سلسله‌ها، تو هر قدم دلم شکست
چشمای من مثل لبای خشک تو به خون نشست

هر جایی که قاری شدی، دل‌نگران شدم برات
آخه با سنگ کینه‌ها، به رنگ خون می‌شد صدات

«حسین من، حسین من»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شکر خدا که بال اشک، دلم رو آسمونی کرد
خودم رو واسه نوکری، بازم رسوندم
از مدینه تا کربلا، از کربلا تا شام غم
دنبال قافله دلم رو می‌کشوندم

امون از اون خرابه و غصه‌های شام خراب
آیۀ نور کجا و شام ظلمت و بزم شراب

تو عالم از صدای تو، کرب‌وبلا به‌پا شده
تو شام ظلم اموی، زینبیه بنا شده

«عقیلة العرب مدد»