شکوه قیامت

تو تمثال صبر و رضایی
تویی تکیه‌گاه ولایت
تو اسطورۀ کربلایی
یا زینب، یا زینب

کلامت چنان تیغ حیدر بُرّان
شکوه قیامت ندارد پایان

عاشورا ماند از اشک جاری‌ات
عالم حیران از بردباری‌ات
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منم تشنۀ دیدن تو
مشامم شد این آخرین شب
پر از عطرِ پیراهن تو
حسین جان، حسین جان

برادر می‌آیی قرارم باشی
دم احتضارم کنارم باشی

دنیا بی‌تو رنگ عزا گرفت
داغت هر دم جان مرا گرفت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پس از تو به غربت اسیرم
به شام بلا آمدم تا
کنار رقیه بمیرم
حسین جان، حسین جان

لب خشک تو چشم من را تر کرد
کجا رفتنت را دلم باور کرد

جاری مانده در جان من غمت
جان دادم تا بر نیزه دیدمت