علمدار

دلش بی‌قرار است و بی‌تاب
لب خشک هر تشنه گوید
عمو آب عمو آب عمو آب
علمدار علمدار

عمو کوه عمو مرد عمو دریا بود
عمو تشنه بود و عمو سقا بود

جنگاور رفت تنها به قصد آب
در یادش بود شش‌ماهۀ رباب

«یا اباالفضل سقای کربلا»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نکرد از شریعه لبی تر
اَباالقِربه با مشک پر آب
می‌آمد به شوق برادر
اباالفضل اباالفضل

کسی که گرفته جهان را در مشت
چه شد تیری آخر امیدش را کشت

غرق در خون ماه مدینه شد
شرمنده از روی سکینه شد

«یا اباالفضل سقای کربلا»