شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

لا تَنسانِی فِی نافِلَةِ اللَّیل

هنوزم بعد یه سال و نیم، حرفِ تو یادم هست، اون شب آخر
که گفتی «لا تَنسانِی فِی نافِلَةِ اللَّیل» ای عزیز خواهر

بعد تو دیگه شب تاره هر شب
جون خواهر تو رسیده بر لب
گریه شده قنوت وِتر زینب

اسمتو تو قنوت وِترم بردم
غصۀ پیرن خونیتو خوردم
از غم تو روزی هزار بار مردم

چشام می‌باره تو نماز آخرم
دعام همینه که بیای برادرم
چشم انتظارم برسی بالاسرم، حسین من
_____________________
هنوزم بعد یه سال و نیم، شام غریبونه هر شبِ زینب
هنوزم بعد نمازِ شب، روضۀ عاشوراست رو لبِ زینب

بعد عاشورا و یه دنیا غربت
مهر نماز منه خاکِ تربت
تسبیحات لبمه ذکر روضه‌ت

زینب و نماز نشسته، ای وای
زینب و یه دل شکسته، ای وای
زینب و قافله‌ای خسته، ای وای

سرت رو نیزه سایه‌بون من می‌شد
پر از ستاره آسمون من می‌شد
«سه‌ساله» هر شب روضه‌خون من می‌شد، حسین من