شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

مهربون‌ترین عمو

یادت باشه پسرم
بلاگردون حسین زهرایی
خوشا به حال تو که
شدی نوکر یه همچین آقایی

یادت باشه، دوتا دستت واسه یاری آقاته
یادت باشه، تنها جای پای مولا جای پاته
دعای من همیشه به همراته

به امامت یه موقع نگی برادر
بمونی باهاش تا اون لحظۀ آخر
این‌طوری آروم می‌گیره قلب مادر

«اباالفضلم»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ام‌البنبن پسرت
تشنه از میون دریا برمی‌گشت
نبودی که ببینی
پر شد از عطر تنش تمام دشت

عمو برگشت، این صدا تو خیمه‌ها دوباره پیچید
عمو برگشت، می‌شد اشک شوق‌مونو تو چشما دید
همه دیدن رقیه بازم خندید

خبری پیچید ولی تو خیمه کم‌کم
که زدن مشک عمو رو وای از این غم
بیچاره رباب چه حالی داشت تو اون دم

«اباالفضلم»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ام‌البنین نبودی
دعوا بود برا سرش توی دشمن
خوب شد نبودی آخه
سرشو با پارچه روی نی بستن

عموی من، رفت و بدجوری دلای ما رو سوزوند
عموی من، پای عهدش با خدا تا شهادت موند
غمش بدجور دل همه رو سوزوند

مهربون‌ترین عمو روی زمین بود
تو تموم زندگیش مطیع دین بود
آخه دست پروردۀ ام‌البنین بود

«اباالفضلم»