شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

یا ساقی العطاشا

می‌گه جون من وقف آقامه
حسین همۀ دین و دنیامه
دلش رو سوزونده امان‌نامه
امون ای دل

می‌بینه که بی‌آبی تو خیمه کرده غوغا
همه می‌گن کجایی یا ساقی العطاشا

مشک و می‌گیره به روی دوش دیگه طاقت نداره
بچه‌ها می‌گن عمو حتماً برامون آب میاره
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین می‌رسه با یه دنیا غم
به دست، علمِ ساقیِ حرم
میاد سوی خیمه با قدّ خم
امون ای دل

می‌ریزه اشک چشم ستاره‌ها برا ماه
شکسته پشت کوه و می‌کشه آسمون آه

ذکر بچه‌ها حالا دیگه دل ماه رو سوزونده
آب فدا سرت عمو برگرد که بابا تنها مونده