دست ابوسفیان کماکان در کمین است
اما جواب دوستان در آستین است
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
جامعه، دوزخی از مردم افراطی بود
عقل، قربانی یک قوم خرافاتی بود
از آنچه در دو جهان هست بیشتر دارد
فقط خداست که از کار او خبر دارد
قد قامت تو کلام عاشورا بود
آمیخته با قیام عاشورا بود
هرگز نگذاشت تا ابد شب باشد
او ماند که در کنار زینب باشد
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...
باید که تو را حضرت منان بنویسد
در حد قلم نیست که قرآن بنویسد
این آستان كه هست فلك سایهافكنش
خورشید شبنمیست به گلبرگ گلشنش