جز تو ای کشتۀ بیسر که سراپا همه جانی
کیست کز دادن جانی بخرد جان جهانی
ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
ما بیتو تا دنیاست دنیایی نداریم
چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
ز رویت نه تنها جهان آفریدند
به دنبال تو کهکشان آفریدند...
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
ای که به عشقت اسیر، خیلِ بنیآدماند!
سوختگان غمت، با غم دل خُرّماند
هر کس به سایۀ تو دو رکعت نماز کرد
با یک قنوت هر چه گره داشت، باز کرد
از کوی تو ای قبلۀ عالم! نرویم
با دست تهی و دل پُر غم نرویم
حمد سزاوارِ آن خدای توانا
کآمده حمدش ورای مُدرِک دانا
بیمرگ سواران شب حادثههایید
خورشیدنگاهید و در آفاق رهایید
دلم تنهاست، ماتم دارم امشب
دلی سرشار از غم دارم امشب
حرف تو به شعر ناب پهلو زده است
آرامش تو به آب پهلو زده است
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند
چون لاله عزیز بودی و خوارت خواند
قامتت را چو قضا بهر شهادت آراست
با قضا گفت مشیت که: قیامت برخاست...
زندهٔ جاوید کیست؟ کشتهٔ شمشیر دوست
کآب حیات قلوب در دم شمشیر اوست
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت