ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
ای به چشمت آسمان مهر، تا جان داشتی
ابرهای رحمتت را نذر جانان داشتی
معراج تکلم است امشب، صلوات
ذکر لب مردم است امشب: صلوات
با گریه نوشت... با چه حالی میرفت
آن توبهسرشت... با چه حالی میرفت
یک جلوۀ دلپذیر تکرار شدهست
لبخند مهی منیر تکرار شدهست
ای حرمت قبلۀ حاجات ما
یاد تو تسبیح و مناجات ما
ای سرو که با تو باغها بالیدند
معصوم به معصوم تو را تا دیدند
در نالۀ ما شور عراقی ماندهست
در خاطره یک باغ اقاقی ماندهست
با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
باز در پردۀ عشاق صلایی دیگر
میرسد از طرف کربوبلایی دیگر
بوی بهشت میوزد از کربلای تو
ای کشتهای که جان دو عالم فدای تو
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
دل آیینه، گریان بقیع است
غم و اندوه، مهمان بقیع است
هر چقدر این خاک، بارانخورده و تر میشود
بیشتر از پیشتر جانش معطر میشود
هر کس به سایۀ تو دو رکعت نماز کرد
با یک قنوت هر چه گره داشت، باز کرد
از کوی تو ای قبلۀ عالم! نرویم
با دست تهی و دل پُر غم نرویم
ماه صفر رسید و افق رنگ دیگر است
عالم سیاهپوش به سوگ سه سرور است
مسافری که همیشه سر سفر دارد
برای همسفران حکم یک پدر دارد
سپیدهدم که هنگام نماز است
درِ رحمت به روی خلق باز است
ای ز فرط ظهور ناپیدا
ای خدا! ای خدای بیهمتا!
هر کسی را به سر هوایی هست
رو به سویی و دل به جایی هست
اسلام جز به مهر تو جانی به تن نداشت
عصمت به غیر نام خدیجه سخن نداشت
اجل چون سایهای دور و برش بود
و شمشیر بلا روی سرش بود
سامرا، امشب مدینه میشود مهمان تو
آسمانها اشک میبارند بر دامان تو
امشب میان گریه و لبخند خود گمم
سرشار از طلوع بهار تبسمم