شبی هم این دل ما انتخاب خواهد شد
برای خلوت اُنست خطاب خواهد شد
باران شده بر کویر جاری شده است
در بستر هر مسیر جاری شده است
گرچه صد داغ و هزاران غم سنگین داریم
چشم امّید به فردای فلسطین داریم
بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
عطش از خشکی لبهای تو سیراب شده
آب از هُرم ترکهای لبت آب شده
داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
این چشمها به راه تو بیدار مانده است
چشمانتظارت از دم افطار مانده است
خدایا تویی بنده را دستگیر
بوَد بنده را از خدا، ناگزیر
خدایا جهانپادشایی تو راست
ز ما خدمت آید، خدایی تو راست
ای جهان دیده بود خویش از تو
هیچ بودی نبوده پیش از تو
ای نام تو بهترین سرآغاز
بینام تو نامه کی کنم باز؟
تویی کاوّل ز خاکم آفریدی
به فضلم زآفرینش برگزیدی
به نام آنکه هستی نام از او یافت
فلک جنبش، زمین آرام از او یافت
بسم الله الرحمن الرحیم
هست کلید در گنج حکیم
ای همه هستی ز تو پیدا شده
خاک ضعیف از تو توانا شده...
قحطی عشق آمده باران بیاورید
باران برای اهل بیابان بیاورید
گفتند از شراب تو میخانهها به هم
خُمها به وقت خوردن پیمانهها به هم
ای مدنی برقع و مکی نقاب
سایهنشین چند بود آفتاب
خبری میرسد از راه، خبر نزدیک است
آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند
آنان که مشق اشک مرتب نوشتهاند
با خط عشق این همه مطلب نوشتهاند
ای آنکه نیست غیر خدا خونبهای تو!
خونِ سرشکستهٔ من رونمای تو
باید به قدّ عرش خدا قابلم کنند
شاید به خاک پای شما نازلم کنند
دنیای بیامام به پایان رسیده است
از قلب كعبه قبلۀ ایمان رسیده است