بخوان به نام شکفتن، بخوان به نام بهار
که باغ پر شود از جلوۀ تمام بهار
بایست، کوه صلابت میان دورانها!
نترس، سرو رشید از خروش طوفانها!
جبریل گل تبسّم آورد از عرش
راهی غدیر شد خُم آورد از عرش
شنیدم رهنوردان محبت
شدند آیینهگردان محبت
این عطر دلانگیز که از راه رسیده
بخشیده طراوات به دل و نور به دیده
از حرا آمد و آیینه و قرآن آورد
مکتب روشنی ارزندهتر از جان آورد
تا صبح علی بود و مناجات شَبش
در اوج دعا روح حقیقتطلبش
غدیر، خاطری از گل شکفتهتر دارد
غدیر، یک چمن آلاله زیر پر دارد
جلوهگر شد بار دیگر طور سینا در غدیر
ریخت از خمّ ولایت می به مینا در غدیر
در این سیلی پیامی آشکار است
که ما را باز با این قوم کار است
خوشا سری که سرِ دار آبرومند است
به پای مرگ چنین سجدهای خوشایند است
در عشق، رواست جاننثاری کردن
حق را باید، همیشه یاری کردن
آه ای بغض فروخورده كمی فریاد باش
حبس را بشكن، رها شو، پر بكش، آزاد باش
در جام دیده اشک عزا موج میزند
در صحن سینه شور و نوا موج میزند
پیغمبر اعظم که به عصمت طاق است
در خُلق عظیم شهرۀ آفاق است