به رغم زخم زبانها به غم، عنان ندهم
ز کف، قرار خود از طعن طاعنان ندهم
مانده ز فهم تو دلم بینصیب
معجزۀ عشق، غرور غریب
کمک کنید به نوباوگان جنگزده
به آهوان هراسیدۀ پلنگزده
مهر شكست تا ابد حک شده بر جبينتان
كوچ كنيد غاصبان! جانب سرزمينتان
یک عمر زنده باش ولیکن شهید باش
هر دم پی حماسه و عزمی جدید باش
باید سخن از حقیقت دین گفتن
از حُرمَت قبلۀ نخستین گفتن
دوباره سرخه تموم دفترم
داره خون از چشای قلم میاد
شکوه تاج ایمان بر سر ماست
شجاعت قطرهای از باور ماست
هر چند غمی به چشم تو پنهان است
در دست تو سنگ و در دلت ایمان است
این شعر را سخت است از دفتر بخوانیم
باید که از چشمان یکدیگر بخوانیم
تبر بردار «ابراهیم»! در این عصر ظلمانی
بیا تا باز این بتهای سنگی را بلرزانی
خاکریز شیعه و سنی در این میدان یکیست
خیمهگاه تفرقه با خانهٔ شیطان یکیست
در پیچ و خم عشق، همیشه سفری هست
خون دل و ردّ قدم رهگذری هست
از زخم شناسنامه دارند هنوز
در مسجد خون اقامه دارند هنوز
خودش را وارث أرض مقدس خوانده، این قابیل
جهان وارونه شد؛ اینبار با سنگ آمده هابیل