در عشق دوست از سر جان نیز بگذریم
در یک نفَس ز هر دو جهان نیز بگذریم
ما دل برای دوست ز جان برگرفتهایم
چشم طمع ز هر دو جهان برگرفتهایم...
پیوستگان عشق تو از خود بریدهاند
الفت گرفته با تو و از خود رمیدهاند
نوربخش يقين و تلقين اوست
هم جهانبان و هم جهانبين اوست
بشکستهدلی، شکسته میخواند نماز
در سلسله، دستبسته میخواند نماز
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
خدایا، تمام مرا میبرند
کجا میبرندم، کجا میبرند؟
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توأم راهنمایی