گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
گفتی که سرنوشت همین از قدیم بود
گفتی مرا نصیب بلای عظیم بود
این چشمها برای كه تبخیر میشود؟
این حلقهها برای چه زنجیر میشود؟
شکر خدا دعای سحرها گرفته است
دست مرا کرامت آقا گرفته است
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
زینب فرشته بود و پرخویش وا نکرد
این کار را برای رضای خدا نکرد
ماهی که یک ستاره به هفت آسمان نداشت
جز هالهای کبود از او کس نشان نداشت
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند
برگشتم از رسالت انجام دادهام
زخمیترین پیمبر غمگین جادهام