درصد بالایی از تولیدات شعر دینی را، تجلیل یا ستایش و سوگ ذوات مقدسه در بر میگیرد. به عبارت دیگر، غالب اشعار دینی، شخصیت محورند. از دلایل مهم این اتفاق وجود یک نظام ریشهدار عرضه و تقاضاست. یعنی تریبون پرمخاطب و گستردۀ هیآت مذهبی نیاز به چنین تولیداتی دارد.
این مسأله در دهههای اخیر موجب موضعگیری و هشدار منتقدان ادبی شده است. از جمله اینکه شعری که موضع دینی داشته باشد میتواند به مراتب اثرگذارتر از شعری باشد که موضوع دینی دارد و صرفاً به تجلیل از شخصیتهای دینی پرداخته است. یا اینکه تجلیل و تمجید از شخصیتهای دینی و رساندن ایشان به عرش(به تعبیر منتقدان: اسطورهپردازی) هرچند خالی از غلوّ باشد اما چه سودی دارد جز اینکه آنها را برای ما غیر قابل دسترس میکند. چرا شعری نگوییم که به جای توصیف عرشنشینی اهلبیت(علیهمالسلام) به تمجید فرشنشینی آنان بپردازد و آنها را برای ما دست یافتنی و الگو قرار دهد؟ و مثلا روحیۀ عدالتخواهی و ظلمستیزی را در ما تقویت کند.
دربارۀ این نقدها که ناشی از دغدغههای درستی است نکاتی قابل طرح است. این نکات همگی تعابیر و بیانهای مختلف یک مطلباند اما ذکر همۀ آنها برایم اهمیت داشت.
۱. این یک واقعیت است که در اشعار مذهبی ما، خلأ نگاه اسوهای به ذوات مقدسه و پرداختن به سیرۀ اجتماعی و سیاسی آن بزرگوارن به شدت حس میشود و این هم یک واقعیت است که شعر مذهبی ما آن قدر که به شخصیتهای دینی بها میدهد به سایر موضوعات دینی بها نمیدهد. اما آیا برای پرکردن نیمۀ خالی لیوان، باید نیمۀ پر لیوان را خالی کرد؟ آیا میتوان جلوی افراط را با تفریط گرفت؟ این چه دیدگاهیست که همواره وضع موجود را در تضاد با وضع مطلوب میداند و برای رسیدن به وضع مطلوب خواهان محو کردن وضع موجود است. مثلاً در عزای سیدالشهدا(علیهالسلام) هم گفته میشود عاشورا را نباید گریست باید نگریست و... این گریستن چه منافاتی با نگریستن دارد و چه جایی را از زیستن تنگ کرده است؟ و مگر این نیست که چشمها را باید شست جور دیگر باید دید؟ آیا اشک نمیتواند چشمهای ما را بشوید تا جور دیگر ببینیم؟
۲. آنچه ارزشها و فضیلتها را در یک جامعه زنده نگه میدارد بیش از آنکه خود آن فضیلتها باشند، ستارهها و قهرمانهایی هستند که متّصف به آن فضیلتها هستند. انسان دوست دارد فضیلتها را بر قامت یکی مثل خودش تماشا کند و شیفتۀ او شود. امروز کشورها و دولتها برای ورزش قهرمانی هزینۀ گزافی میپردازند که البته گزاف نیست. قرار نیست همۀ آحاد یک ملت مدال المپیک بگیرند اما هرچه سرمایهگذاری یک کشور برای ورزش قهرمانی بیشتر باشد و قهرمانها منزلت بیشتری داشته باشند ورزش عمومی در جامعه تقویت خواهد شد و این منجر به سلامت و تحرک و نشاط عمومی میشود.
تجلیل از شخصیتها به نوعی تجلیل از ارزشها و فضیلتهاست چرا که خوبیها آنگاه دوست داشتنی و ملموس میشوند که بر قامت یک خوب پوشانده شوند.
۳. در سورۀ بقره میخوانیم که خداوند اسمها را به آدم آموخت: «و علم آدم الاسماء کلها…» و آنگاه ملائکه اعتراض کردند که آیا انسان را آفریدی که در زمین خونریزی و فساد کند؟ در بعضی تفاسیر آمده است که تفاوت ملائکه با انسان در این است که ملائکه از درک و شناخت «اسم» عاجزند و فقط «مسما» برایشان قابل فهم و شناخت است. اما انسان میتواند اسمها را بشناسد و اگر بخواهد به مسما راه پیدا کند این از مسیر اسم ممکن خواهد بود.
۴. خداوند تنها مزد رسالت پیامبرش را «مودّت» نسبت به ذوی القربی قرار داده است: «قل لا أسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی». مودت، به محبتی میگویند که ابراز شود و این ابراز محبت طبق نصّ قرآن بر امت اسلامی واجب است. البته ابراز محبت فقط زبانی نیست و پیروی عملی از اهلبیت(علیهمالسلام) نیز نوعی ابراز محبت است اما قدر مسلم این است که ابراز محبت زبانی هم مودت است پس نمیتوان کاری را که مزد رسالت برشمرده شده کار بیثمری تلقّی کرد.
۵. در حدیث شریف کسا، داستان به ظاهر سادهای نقل شده است که در آن تمامی پنج تن، زیر عبای یمانی رسولخدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) جمع میشوند و جبرئیل نفر ششم این جمع میشود و از طرف خداوند به ابلاغ منزلت رفیع این اجتماع و این جمع میپردازد. در این حدیث تنها منزلت خاندان وحی نقل شده است، آن هم منزلتی که برای هیچ بنی بشری دست یافتنی نیست اما رسولخدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) طبق نص همین حدیث، نقل کردن این داستان را در هر یک از مجامع شیعیان و محبان، باعث رفع هم و غم و برآورده شدن حاجات آنان برمیشمرد. در واقع امت خود را به ذکر و مرور مدام این داستان ترغیب میکند. سوال اینجاست که اگر ذکر منزلت عرشی و ملکوتی ذوات مقدسه که برای عموم بشر قابل دسترسی نیست، کار بیفایدهای باشد پس چنین ترغیبی چه توجیهی دارد و آیا حداقل تأثیرش، رفع گرفتاری و برآورده شدن حاجات امت اسلامی نیست؟
۶. اگر ذکر منزلت ملکوتی خاندان رسالت را کنار بگذاریم و فقط شخصیت زمینی ایشان را به تصویر بکشیم چه تضمینی وجود دارد که هر انسانی با هر عقیده و فکر ناقص و شخصیت تک بعدی و با هر دین و مسلک یا حتی بدون دین و مسلک، اسوه و الگوی جامعه نشود و در نهایت ارتباط نسخههای نجات بخش بشر با وحی قطع نشود؟
۷. ابراز محبت نسبت به کسی که او را دوست داریم موجب تثبیت و تحکیم این دوستی و تداوم آن خواهد شد. ابراز محبت به آرامش و سلامت روحی و برقراری تعادل روانی در انسان کمک خواهد کرد. انسان در ابراز محبت به خانواده و دوستان و هم نوعان خود و حتی در محبت به حیوانات و گیاهان میتواند آثار روانی این کار را به خوبی لمس کند. حال اگر این محبوبها لایقترینها و کاملترینها در زمین باشند ناگفته پیداست که در این دوستی چه آثار و خیر و سعادتی نهفته است. در اشعار عاشقانه نیز که شاید پرحجمترین بخش از گنجینۀ ادبی ما باشند عمدهترین مضمون، ابراز عشق و محبت است اما این ابراز محبت وقتی در شعر مذهبی و نسبت به شخصیتهای آسمانی صورت میگیرد بیشتر با نقد مواجه میشود. ما چه بخواهیم چه نخواهیم آدمها به خصوص جوانترها و نوجوانها در زندگی برای خود ستارههایی انتخاب میکنند و رفتار و گفتارشان را به رنگ آن ستارۀ محبوب در میآورند، چه بهتر که این ستارهها واقعاً آسمانی باشند.
۸. داشتن تصویر ناقص از شخصیتهای دینی، خطرات و آفات خاص خود را خواهد داشت. به همان میزان که غفلت از بعد اجتماعی و زمینی اهلبیت(علیهمالسلام) میتواند خسارتبار و محرومیتآفرین باشد، بیاعتنایی به منزلت ملکوتی ایشان نیز چنین خطراتی را در پی خواهد داشت. آیا منطقی است که بر اساس این حجم عظیم از آیات و روایات، چنین منزلت و جایگاه رفیع و محیرالعقولی برای خاندان رسالت ترسیم شده باشد و نشر این فضائل تا این اندازه مورد تأکید قرار گرفته باشد اما بگوییم این منزلت و شأن چه سودی برای ما دارد و چه نیازی به بیان آن است؟
پس آنچه باید از آن برحذر باشیم نگاه تک بعدی به شخصیتهای دینی است. توجه همزمان به بعد تکوینی و اجتماعی و تاریخی اهلبیت(علیهمالسلام) شاید در میان نگاههای مرسوم، نگاه جامعتری باشد. یعنی همزمان به جایگاه ملکوتی و نقش ذوات مقدس در عالم کائنات (واسطۀ وجود بودن و...)، بعد ملکی و رسالت اجتماعی و سیرۀ اخلاقی و در نهایت نقش و رسالت تاریخی ایشان در همراهی و به منزل رساندن قافلۀ بشری و همۀ موجودات بپردازیم.
توجه به مثلث تکوین، تاریخ، جامعه را در بررسی ابعاد وجودی اهلبیت(علیهمالسلام) از درسگفتارهای آیت الله میرباقری آموختهام، هرچند شاید درک و شیوۀ بیان من به عمق اندیشۀ ایشان لطمه وارد کرده باشد.
۹. همۀ اینها را نوشتم که حالا با خیال آسوده بنویسم واقعاً شعر مذهبی امروز ما در اتخاذ موضع دینی فقیر است. که بگویم واقعاً توجه به بعد زمینی شخصیتهای آسمانی در اشعار ما کمرنگ یا حتی رنگباخته است. اگر رسولخدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) طبق کلام خدا، اسوۀ حسنه است در کلام شاعران جوان ما هنوز اسوه نیست. یک جریان شعری مستمر که به سیرۀ اجتماعی و اخلاقی اهلبیت(علیهمالسلام) توجه داشته باشد دیده نمیشود. این ستارههای آسمانی در ادبیات ما آنگونه که باید، راه را پیش پای ما نگذاشتهاند و چاهها را نشان ندادهاند.
حسن بیاتانی
برگرفته از: سایت آیات غمزه