زهیر باش دلم! تا به کربلا برسی
به کاروان شهیدان نینوا برسی
امام پیک فرستاده در پیات... برخیز!
در انتظار جوابت نشسته... تا برسی
چه شام باشی و کوفه... چه کربلا ای دل!
مقیم عشق که باشی... به مقتدا برسی
زهیر باش! بزن خیمه در جوار امام
که عاشقانه به آن متن ماجرا برسی
مرید حضرت ارباب باش و عاشق باش!
که در مقام ارادت به مدعا برسی
تمام خاک جهان کربلاست... پس بشتاب
درست در وسط آتش بلا برسی...
زهیر باش دلم! با یزید نفس بجنگ!
که تا به اجر شهیدان نینوا برسی...
مریم سقلاطونی
بخشی از محافل عزاداری سیدالشهدا (علیهالسلام) به خواندن اشعاری اختصاص دارد که مرثیه نیستند اما کارکرد آنها جلا دادن قلوب و ایجاد آمادگی برای بهرهمندی مخاطب از مرثیه و نهیبها و تلنگرهای انذاری و تبشیری برای پیوستن عزاداران به قافلهٔ عاشورائیان است. بیشتر این اشعار یا نجوای عاشقانه با سیدالشهدا (علیهالسلام) هستند یا عرض ارادت و ابراز حسرت زیارت یا واگویه و حدیث نفس.
در این میان شاید اثرگذارترین اشعار، اشعاری باشند که هرچند نجوای عاشقانه و خطاب به نفساند اما در لایهٔ زیرین شعر و همزمان با نیایش و نجوا و خطاب شاعرانه، روایتی تاریخی از کربلا جریان دارد. این روایت به شعر کمک میکند تا تلنگرها و نهیبهای عمیقتر و تکاندهندهتری داشته باشد و به مستمع کمک میکند تا خود را نه در کنار صحنهٔ عاشورا و نظارهگر آن، بلکه در بطن حادثه بیابد و با کنار زدن پردههای زمان و مکان بتواند با اصحاب عاشورایی سالار شهیدان، همذات پنداری کند و در نهایت، عزم خود را برای نزدیک شدن به این اسوههای پاک و پیوستن به قافله ٔعاشورائیان جزم کند.
در غزل بالا، هر چند خطاب شاعر با خودش است، اما در لایهای از شعر، داستان تأثیرگذار زهیر بن قین (علیهالرحمه) و پیوستن او به قافلهٔ عاشوراییان در جریان است و در بعضی از بیتهای شعر، همذات پنداری با این شخصیت عاشورایی به قدری قوی است که گویا بیهیچ تردیدی و در همین لحظه، همان فرصت استثنایی که برای زهیر رخ داد و منجر به سعادت او شد به سراغ شاعر و مستمعین او نیز آمده است:
امام پیک فرستاده در پیات برخیز
در انتظار جوابت نشسته تا برسی
نمونههای دیگری از این قبیل وجود دارد، از جمله شعر معروفی از استاد محمدجواد غفورزاده با این بیت ماندگار:
سفر به محضر محبوب شرطها دارد
حبیب باش که دعوت به کربلات کنند