شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

اجازه می‌دی عمو؟

اجازه می‌دی عمو؟
دست رد نزن بر این دل تنگم
اگه بذاری برم
پیش چشمات مثه بابا می‌جنگم

عموجونم، عمریه در انتظار همین روزم
عموجونم، چشم خیسمو به مهر تو می‌دوزم
مثه شمع از، غمای تو می‌سوزم

اگه که دست شما هستم امانت
دارم از بابام حسن برگ ضمانت
می‌باره از تو نگام شوق شهادت

«حسین جانم»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تحمل غم تو
تو جوونی قامتم رو خم کرده
غم تو عمق نگات
عمو خیلی طاقتم رو کم کرده

یه کاری کن، بمونم دلم اسیر خزون می‌شه
عموجونم، برم از غمم چشای تو خون می‌شه
دل عمه، برام نگرون می‌شه

می‌رم آب از چشمۀ کوثر بنوشم
می‌رم آب از دستای حیدر بنوشم
می‌رم آب از دست پیغمبر بنوشم

«حسین جانم»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داری میای سوی من
بعیده عمری باشه برا دیدار
نفس بالا نمیاد
نعل اسب کار خودش رو کرد انگار

بیا این‌جا، توی میدون ببین این همه بارونو
بیا بردار، از رو سینه‌م سنگا و نیزه‌هاشونو
بیا تا وا کنم، چشم پر خونو

تو چشات غربت مرتضی رو دیدم
غصه‌مو نخور به آرزوم رسیدم
پیش پات صدای بابامو شنیدم

«حسین جانم»