شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

بارون می‌باره

داره می‌باره بارون، بارونی از اشک
میون خیمه، ای وای به دور یک مشک

دیدن که تو برام می‌خندی
حتی تو رو گرفتن از ما
تیر سه‌شعبه شد سهم تو
شبیه سقا

محاله تو به آغوشم برگردی
دیگه به آغوش بابات خو کردی؛ عزیز مادر
هیچی نمی‌گیره واسه من جاتو
یه دنیا حرف دارم هنوزم با تو؛ عزیز مادر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داره می‌باره بارون، بارونی از خون
گرفتی جون روی دستای باباجون

لبخند بزن دیگه رو دستاش
نکن گریه، نکن بی‌تابی
وقتی تموم بشه این بارون
آروم می‌خوابی

اونه که حال قلبمو می‌فهمه
برو به آسمون، زمین بی‌رحمه؛ لالا لالایی
الان دیگه تو آغوش زهرایی
مادر برا تو می‌خونه لالایی؛ لالا لالایی